مهدی و زهرا خانوم

* بسم الله الرحمن الرحیم *

  از کجا ...    تا به کجا ...

 

پارسال بود . 17 ساله گیم . چند وقتی بود با آقا سید آشنا شده بودم . از بچه های محل و پایگاه بود . ما چون تازه وارد اون محله شده بودیم من با بچه هاش زیاد آشنا نبودم و با رفتن به مسجد یواش یواش با بچه های مسجد و پایگاه آشنا شدم . همه ی بچه ها باحال و با معرفت بودن البته آقا سید مهربون ترین و باحال ترین بود . اوایل تابستون بود که تازه امتحان های سوم دبیرستان رو تموم کرده بودیم و  کلاس های ورزشی و قرآن و ... ثبت نام کرده بودم . یه روز که برای نماز جماعت مغرب و عشا رفته بودم مسجد از بچه ها شنیدم که امشب جلسه ی پایگاه هست و جلسه ی قرآن و احکامه هم داریم  . قبلا از بچه های پایگاه تعریف این جلسات رو زیاد شنیده بودم خلاصه اون شب ساعت 9.5جلسه شروع شد . اول یه صفحه قرآن خوندیم و بعد معنی و کمی تفسیر اون صفحه رو . اون شب بیشتر درباره ی خمس گفتن . آخرهای جلسه بود که آقا سید گفت از جلسه ی بعد بحث ازدواج و مشکلات و  و راه حل های ازدواج رو شروع می کنیم .

جلسه ی بعد شد و من هم بودم . اولش گفتم بابا ول کن همین حرف هایی هست که از تلویزیون هی می گن . لابد حرف هاهمین هان دیگه ولی در هر حال برای امتحان رفتم . جلسه که شروع شد اقا سید از لزوم ازدواج آگاهانه و با دیانت و ... رو توضیح داد و این که چه احکام کلی ای در دین اسلام در مورد ازدواج و روابط دختر و پسر هست . تا به بحث ازدواج موقت یا همون صیغه ی خودمون رسید . من از اون چیزی نمی دونستم و فقط گاهی اوقات شنیده بودم که فلانی زن صیغه ای فلانی هست . اما واقعا نمی دونستم چه جوری هست و چه احکامی داره . خلاصه آقا سید گفت که این عقد زمان محدود داره و دائمی نیست و شرایط مرد و زن و تفاوت حق مرد و زن در ازدواج های موقت و دائم روتوضیح داد . و این راه رو بهترین راه برای جدا شدن از گناه هایی مهلک معرفی می کرد و می گفت که بچه ها من دارم اینها رو به شما می گم که خدا حلالش رو برای شماها که هنوز برای ازدواج دائم خیلی جوونید قرار داده مبادا که به حرام بیافتید و خودش هم می گفت اگر موردی برای بچه ها جور بشه که ازدواج موقت بکنن ؛ حتما اون رو برای بچه ها ردیف می کنه ... در ضمن اون به همه ی ما توصیه کرد که قبل از اردواج دائم حداقل یه موقت داشته باشیم تا با دید بازتری به قضیه ی ازدواج روبه رو بشیم و در ضمن بر هدف برآورده شدن نیاز جنسی در ظاهر خجول ، تن بر ازدواج با هر فرد پیش آمده ای ندیم (که البته برای موقت هم همین حکم صادقه  ... کلا آقا سید از قول ائمه ؛ ایمان و کیفیت اطلاعات دینی و خلوص عمل و نیت رو شرط کارآمد بودن ازدواج و کلا زندگی کردن معرفی می کرد ).

بعد از تمام شدن جلسه یکی دو ساعت با خودم خلوت کردم و هی فکر می کردم . از طرفی خیلی دوست داشتم از (ببخشید ... ولی این دیگه خجالت نداره چیزی هست که خیلی توی جوون ها فراوونه) کارهای حرامی مثل دختر بازی و خود ارضائی دست بردارم ؛ با تمام ترسی که از خانواده و آشنایان داشتم به خودم قول دادم که حتما اگر موردی جور شد ؛ از دست ندم و حتما ازدواج موقت داشته باشم . خلاصه بعد از مدتی یکی از بچه های پایگاه گفت که مهدی یه خانوم سن بالا هست که ازدواج موقت می کنه چند وقت دیگه عده اش تموم میشه من فکر می کنم اگر بخوای با اون خانوم ازدواج موقت داشته باشی . اول یه کمی روم نمی شد . ولی قولم یادم اومد و دینم ... بهش گفتم باشه حتما من هستم . بعد از این که عده اش تموم شد بهم معرفیش کن تا باهاش حرف بزنم ببینم چه جور خانومیه . محسن بهم گفت : فکر نمی کردم این قدر زود به فکر اصلاح خودت باشی ای کاش ما هم بتونیم به همین خلوص ، راه اصلاح رو طی کنیم . خلاصه عده ی اون خانوم تموم شد و محسن اون خانوم رو که از آشناهاش بود بهم معرفی کرد و منم باهاش تلفنی قرار ملاقات گذاشتم و رفتم و عقایدمون رو بهمدیگه گفتیم و دیدیم که هر دو مون بر یک هدف داریم این ازدواج رو انجام می دیم . با مهریه ی 15000 تومن با مدت 2 هفته با هم ازدواج موقت کردیم که آقا سید عقدمون رو خوند و خودمون هم دست نوشته ای برای اطمینان کار نوشتیم و امضاش کردیم .

بعد از اون موقع تا حالا دو بار دیگه با زهرا خانوم عقد موقت با مدت های 1 هفته و 3 هفته کردیم . من که خیلی خوشحالم چون دیگه نیازی نمی بینم که دنبال به ناموس مردم بیفتم و دوستی های پنهانی باهاشون داشته باشم .

راستی وقتی به اوقاتی که خودارضائی می کردم فکر می کنم ؛ از خودم متنفر می شم و از خدا طلب بخشش و توبه می کنم .

انشاا...  که خدا از من قبول کنه ....

امیدوارم این رفتار های غیر دینی و احساسی که با ازدواج موقت میشه ، از جامعه ی ما رخت برببنده و بیش از هر چیز اجرای درست احکام دین با ادراک توئمان اون در جامعه ی ما رواج پیدا کنه تا خلاء حضور امام زمان(ع) رو درک کنیم و به ظهورش نزدیک تر بشیم .

امیدوارم که شما هم به جای  ِابا از مردم و چیزی که اونها فکر می کنند ؛ از خدا و گناه در حضور اون  ِابا داشته باشیم .

مهدی از شیراز

یا حق

 

 

بابک بی دین

* بسم الله الرحمن الرحیم *

بابک ! میشه حلال و زلال زندگی کرد .

توی دانشگاه یه دوست داشتیم که بچه ی خیلی شاد و باهوشی بود . بعد از گذشت چند هفته از دانشگاه ، با هم رفیق شدیم . یه روز بهم گفت علی پایه ای دختر ... ...

من خیلی جا خوردم !

گفتم پسر حیفه تو که بچه ی درس خون و باهوشی هستی و ... اونم شروع کرد به این که بابا ما هم آدمیم و نیاز داریم و اگر نیاز نداشتیم ؛ قوه و شهوت و میل جنسی نداشتیم . دینی که نیازهای طبیعی من رو در تمام شرایط سنی ، برآورده نکنه و برای اون راهکاری نداشته باشه اصلا افسانه و دروغه . و بهم نگو که چرا نمی رم ازدواج کنم خودت شرایط جامعه رو می دونی و ... خلاصه فهمیدم که اون از چه لحاظی داره میگه، گفتم خب اگر راه ازدواج دائم فراهم نیست اسلام راهی برای افرادی که در شرایط من و تو هستند داره و این راه ، ازدواج غیر دائم هست . خندید و گفت برو بابا ازدواج غیر دائم دیگه چه جورشه؟! گفتم خب ازدواج با مدت معیّن رو ازدواج غیر دائم می گن که به صورت مرسوم صیغه یا متعه نامیده میشه .

بعد شرایط لازم طرفین و احکام جاری رو براش گفتم و متن صیغه  رو براش نوشتم . و ازش قول گرفتم که اگر کسی رو برای ارضای جنسی انتخاب کرد حتما صیغه بخونه و اونم با کراهت قبول کرد . دو هفته ای گذشت یه روز دم ظهر بود که تلفنمون زنگ زد . بابک بود : علی زود بیا خونه ی ما ۲ تا خانوم که صیغه میشن جور شده ... زود خودتو برسون در ضمن اون کاغذی که بهم داده بودی رو گم کردم اون رو هم بیار .

منم زود لباسام رو پوشیدم و از روی رساله صیغه عقد موقت رو نوشتم و یه نگاهی هم به احکام و شرایط لازم کردم(اما حس می کردم که داره شوخی می کنه) ... رسیدم خونه شون . دیدم بله دو تا خانوم محجبه توی اتاق نشتن و بابک هم توی آشپزخونه هس . بابک گفت : علی دو تا خانوم هستن و ما هم دو تا اتاق داریم اگر دوست داری می تونی تو هم بایکیشون ازدواج کنی . منم که خداخواسته گفتم باشه . با توکل به خدا رفتم و اول شرایط خانوم ها رو ازشون جویا شدم . بعد ازشون تک تک خواسته گاری کردیم و با مهریه ی ۱۰ هزار تومن و یک بار تلاوت و معنی خوانی سوره ی الرحمن با هم عقد کردیم .

فرداش ازش پرسیدم که چطور با این خانوم ها آشنا شدی ؟ باباک گفت : رفته بودم بیرون که یکی کسی رو جور کنم ... پیدا نکردم داشتم از کنار امام زاده رد می شدم گفتم برم به خادم امامزاده بگم شاید کسی رو سراغ داشته باشه . با دلهره ی نحوه ی برخورد خادم رفتم و سلامی کردم و گفتم حاجی من یه جوون دانشجو هستم که از شهر دیگه اومدم می خواستم ببینم اگه فرد مناسبی برای ازدواج موقت سراغ داری بهم معرفی کنی و ... و شماره ازم گرفت گفت اگر فراهم شد بهت زنگ می زنم ... منم اومدم خونه و چند روز بعد بهم زنگ زد و گفت که یه نفر هست که شرایط رو داره و مهریه رو هم ده هزار تومن به علاوه تلاوت و معنی خوانی سوره ی الرحمن رو درخواست کرده . منم ازش پرسیدم حاجی یک نفر دیگه هم سراغ داری و اون هم گفت الان نمی تونم جواب قطعی بهت بدم و فردا بهت جواب میدم . منم گفتم پس همون بمونه فردا . خلاصه یکی دیگه جور شد و زنگ زدیم بهت و آن شد که شد !

بابک که اعتقاد درست و حسابی ای به دین و خدا نداشت بعد از چند وقت که دیدم داره توی نمازخونه ی دانشگاه نماز می خونه تعجب کردم . بهم گفت : علی حیفه که از دین خدا اینقدر بی خبریم ... من قبل از اون ازدواج موقت که داشتیم چندین بار خلاف شرع کرده بودم ... بعد از این که فهمیدم خدا به فکر انسان ها در تمام شرایط بوده و حکیمانه دینش رو بر پیامبرش نازل کرده ، توبه کردم که دیگه اون کار رو تکرار نکنم و اولین کسی رو که برای ازدواج مناسب ببینم ؛ ازدواج دائم می کنم . در ضمن خیلی چیزها هست که باید درباره ی دینم بدونم که نمی دونم ؛ امیدوارم در دونستنشون بهم کمک کنی . منم گفتم با کمال میل در خدمتیم ...

علی از تهران